بهترین دوستان من{21}
چند ساعت بعد
گوشی رائون زنگ میخوره
رائون:این دفعه دیگه چیشدهههه(با کلافهگی)
با دیدن شمارهای که ذخیره نشده رائون چشماشو ریز میکنه
رائون:خدا بخیر کنه
تلفنو جواب میده
رائون:بله؟....سلام....ببخشید شما؟...اوه...ب..بله فهمیدم...الان میام دم در
جیمین:کی بود؟
رائون:هیونجین بود
جونگکوک:اون کیه؟
رائون:همون پسر بیچاره که قراره با من ازدواج کنه
تهیونگ:چیکار داشت؟
رائون:دم در منتظره بریم لباس بخریم
کوک:اصنم به اون چلغوز حسودیم نشود
رائون:آیگو(خنده)
جیمین:زیاد بهش نزدیک نشو
تهیونگ:لباس پوشیده بپوش
کوک:باهاش گرم نگیر
رائون:دارم میرم لباس بخرم نمیرم که بار
تهیونگ:حالا هرچی
.
.
.
.
ایندفه زودتر گذاشتم
گوشی رائون زنگ میخوره
رائون:این دفعه دیگه چیشدهههه(با کلافهگی)
با دیدن شمارهای که ذخیره نشده رائون چشماشو ریز میکنه
رائون:خدا بخیر کنه
تلفنو جواب میده
رائون:بله؟....سلام....ببخشید شما؟...اوه...ب..بله فهمیدم...الان میام دم در
جیمین:کی بود؟
رائون:هیونجین بود
جونگکوک:اون کیه؟
رائون:همون پسر بیچاره که قراره با من ازدواج کنه
تهیونگ:چیکار داشت؟
رائون:دم در منتظره بریم لباس بخریم
کوک:اصنم به اون چلغوز حسودیم نشود
رائون:آیگو(خنده)
جیمین:زیاد بهش نزدیک نشو
تهیونگ:لباس پوشیده بپوش
کوک:باهاش گرم نگیر
رائون:دارم میرم لباس بخرم نمیرم که بار
تهیونگ:حالا هرچی
.
.
.
.
ایندفه زودتر گذاشتم
۳.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.